بیست دقیقه اول این قسمت تکرار قسمت پیش بود. علی و سودا به در خانه می روند علی به داخل خانه می رود و وقتی می فهمد که منور گذاشته رفته خیلی ناراحت می شود. به نزد محمت می رود و می گوید که من همه اختیارتم در شرکت را به تو واگذار کردم و سهمی که یلماز خان به من داده بود را به نام منور کردم محمت تو با یک تلخی بی پایان به ارزوی چند ساله ات رسیدی. عجب تیکه ای انداخت علی. فقط به من قول بده همیشه از منور حمایت کنی. علی می رود و سودا دستش را در ماشین می گیرد و می گوید که تا اخر عمرم دیگه بهت دروغ نمی گویم. علی هم یک کوچولو دستش را می گیره یعنی دیگه زیاد پرو نشو. جمیله و پینار و شوهرش هم روزگار را برمی دارند و از خانه می روند. سلطان می ماند و خانه. بچه باده به دنیا می اید و باده بچه اش را به محمت می سپارد و خودش را تسلیم پلیس می کند و می گوید تا امدنم از بچه و مادرم نگه داری کن. محمت قول می دهد. (البته بچه ها من طبق فیلم های ترکی به نظرم محمت به باده وفادار نمی مونه تا باده از زندان در بیاد حتما محمت چند تا بچه داره و با ثروت باده هم عشق و صفا می کنه و باده باید تا اخر عمر همش گریان باشد.) سلطان یاد حوا می افته یاد عشقش به یوسف یاد تصمیمش که می گفت این خانه قلب اورگوپ است و با داشتن این خانه صاحب این شهر می شوی. سلطان حالت جنون بهش دست می دهد و می گوید خیلی ها به خاطر این خانه لعنتی تباه شده اند من این خانه را به اتش می کشم . در حیاط خانه بنزین می ریزد و خانه را به اتش می کشد.